گویی هر فرش ایرانی کتابی گشوده است که نه با حروف، بلکه با نخ های رنگین نوشته شده است. اینجا، گلها اسرار میگویند، حیوانات افسانه ها زمزمه میکنند و خطها نقشه های کهن را فاش میسازند. در این مقاله از نوین گره با ماه همراه باشید تا کلید این گنجینهٔ نمادین را بیشتر بشناسید و از رمزهای نقوش فرش دستباف پرده برداریم.
پیشینه ای حماسی: از یخهای سیبری تا کاخهای اصفهان
در سکوت یخبندان سیبری، گنجی ۲۵۰۰ ساله خوابیده بود: قالی پازیریک! هنگامی که باستان شناسان آن را یافتند (این فرش قدیمی توسط سرگی رودنکو، باستان شناس روسی در درهٔ پازیریک واقع در ابتدای رشته کوه های آلتای سیبری در محدودهٔ کشور روسیه 1948 یافت شد)، صحنهای شگفت انگیز رخ نمود:
- آهوانی در حلقهای بیپایان میدویدند، گویی فریاد میزدند: “چرخهٔ زندگی هرگز نمیشکند!”
- گلهای نیلوفر در حاشیه، نماد پاکیِ ایران باستان را بر سینه داشتند.
این فرش کهن، سندِ شکوهمندِ هنرِ فرش بافی سنتی ایران بود که از دل تاریخ سر برآورد.
در عصر طلایی صفوی، کارگاههای فرش دستبافت اصفهان به آزمایشگاه نمادهای ماندگار بدل شدند. هنرمندان، گلهای شاه عباسی را آفریدند؛ پیچ و تابهای اسلیمی که همچون رودی از نور، وحدت وجود را ترسیم میکرد. سپس دوره قاجار آمد: شیرِ خشمگین با خورشیدِ درخشان درآمیخت و نقشی زاده شد که فریادِ هویت ایرانی بود!
چهار قلمروی اسرارآمیز نمادها: جهان در زیر پای ما
۱. قلمرو گلهای جاودان (شاه عباسی) در این سرزمین، گلها نه گیاه، که نمادِ چشمههای رحمت اند! هر گلِ گردِ درهم تنیده، پیامی دارد: “این خانه از برکتِ آسمان لبریز باد!” حاشیه های ابریشمیِ آنها، گذرِ باد از باغهای بهشتی را روایت میکند.
2. سرزمین هندسهٔ مقدس (بختیاری) مثلث های استوار یادآورِ کوه های پناه دهنده، لوزیهای چابک نمادِ چشمه های جوشان و اینجا هر خطِ شکسته، پیامی دارد:
“انسان، نگهبانِ نظمِ کیهانی است!” نقش بندانِ زاگرس، این ریاضیاتِ مقدس را بر تار و پود می نگارند.
۳. قلمرو کوچ نشینان (فرش های ایلیاتی)
فرشهای قشقایی، دفترِ خاطراتِ کوچ اند:
- ستارههای هشت پر: چراغ های راهنما در شب های بیابان
- کوه های شکسته: یادگارِ گذر از گردنه های خطرناک
- مرغِ انتزاعی: پیام رسانِ شادی به آسمان
گویی هر نقش، نقشه ای رمزگشایی شده از ییلاق تا قشلاق است!
۴. سرزمین نیایش (محرابی) قوس های محراب گونه، پُل هایی به ملکوت میسازند. درختانِ زندگی که در این قابها ریشه دواندهاند، زمزمه میکنند: ” زمین را به آسمان پیوند بزن!”
رنگ در فرش ایرانی: جادوگرِ خاموشِ معناها
در فرشهای ایرانی، رنگ ها الفبای رازها هستند:
- شیرِ قرمزِ ترکمنی: خشمِ مقدس برای حراست از حریم خانواده
- ماهیهای آبیِ هراتی: عشقی جاری چون آبِ جویبار
- سروِ سبزِ کرمان: ایستادگیِ درختِ زندگی از سپیده دم تاریخ
- نکتهٔ شگفت: یک نقشِ آهو:
با رنگِ آتشین = فریادِ شادیِ جوانی
با رنگِ آبی = نجوای مادرانه برای پاسداری از خانه
نمادهای سخنگو در نقش فرش: از انارِ شکفته تا اژدهایِ پاسدار
جانورانِ افسانهای
سیمرغ: “سایه ام دردها را می زداید، به پروازم بنگر!”
– اژدهایِ اسلیمی: “گران بهاترین گنجها را پاس میدارم، بیم مدار!”
نقشه های زندهٔ خاک: فرش های منطقه ای
فرش قشقایی: سفرنامهٔ نخ و پشم
– رنگهای آتشین: زردِ طلوع، نارنجیِ غروب، قرمزِ شوق زندگی
– نقشهای هندسی تیز: تیغههای کوهستان، تیرهای چادرهای عشایر
– ستارهٔ راهنما: نقشهای آسمانی برای گریز از تاریکی بیابان
فرش بلوچ: نگارههای شبزندهدار
– مثلثهای زنجیرهای: نمادِ پیوندِ قبیلهها
– مارپیچهای بیپایان: یادآورِ حرکتِ پیوستهٔ کاروانها
چرا امروز این نمادها قلب تپندهٔ فرهنگاند؟
خریدن فرش دستباف ایرانی، فریادِ زنده بودنِ تاریخ است:
حماسهای ملموس: گستردنِ قالی محرابی بر زمین، یعنی ساختنِ پلی میان زمین و آسمان در خانهات
حافظهٔ جمعی: لمسِ هر گره، پیوند با دست های هنرمندی است که از سیستان تا آذربایجان، این اسطوره را بافتهاند
تکاملِ نمادها: نسلِ نو، بته جقه های کهن را با طوسیِ مدرن می آمیزد تا سنت در قالبِ زندگی امروز جاری شود
راز ماندگاری: هنرمندِ معاصر، گل شاه عباسی را بر زمینهٔ عاجی میبافد؛ گویی میگوید: “اصیل بمان، اما با زمانه همنوا شو!”
سخن پایانی
فرش ایرانی رودی است از نور که از اعماقِ تاریخ تا خانه ات جاریست و تو میتوانی:
کنارِ رود بنشینی و تماشاگری منفعل باشی…
یا دست در آبش کنی و جزیی از این جریانِ جاودان شوی!
پا بر این کتابِ گشوده بگذار، خم شو و گوش بسپار… گویی هزاران صدا همآواز میشوند: “ما از اسطوره تا امروز زندهایم… و با تو سخن میگوییم!”